ایذه
به راه
mnv دزفول
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
اچ اس دانلود
و آدرس
hoshsiyah.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
شب بود.یه شب سرد پاییزی.
اسمون غوغا می کرد ودر گوش تنهای شب
جیغ می کشید.می مرد و زنده می شد.
تاریک و روشن می شد.............
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند
و یاد عشق خودشان می
افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
خیلی سخته دلت هوای یه نفر رو بکنه
ولی نتونی بگی
خیلی سخته دلت بخواد صداش رو بشنوی
ولی نتونی زنگ بزنی.
رقصم گرفته بود
دیوانه وار
گور پدر دیوانگی
رقصیدم
و هنوز هم می رقصم
با ساز تو
بی تو…
پاییز فصل بیامتداد رویاهاست
و یک فنجان چای داغ نوشیدن
زیر باد سر غروب
بیمنتها، بی امتداد در جاده پاییز
می توان به هر چیز اندیشید، مثل تو
و همانند ستاره های تابستانی
رویا ها می پیوندند به حقیقت
باز همان برگهای سرخرنگ
و پاییز دوست داشتنی!
ناله ی قطره ای که در جوی اب غرق می شود
دلم گرفته است.
اری دلم گرفته است
چرا که شعر باران
برایم کودکانه گشته است
و نوای نمناکش را فراموش کرده ام.
من صدای ورق های شعر تو
من صدای رعد
خاطره ها نوشته ام
و در کلاس عصر
توی دفتر سیاه چه غصه ها خورده ام.
و حالا…دلم گرفته است.
به صورتم ببار
به نداری های کودکانه ام ببر
به اشک های سرد!قلمرو عقده ها و ابرو
و سکوت پر از نگفته های کودکی.
هنوز هم نگفته ام چه ها گذشت…!
دلم برای خویش نه
برای ان صدا و طعم قطره های تو
و اینکه جوی اب کنارم نمی دود
گرفته است.
کاش هیچوقت کسی تنها نبود
کاش تنهایی نبود
کاش میشید سیاهی شب را با نور عشق ربود
اما از این همه تلاش بیهوده چه سود؟
همه جا بر همه تن بر همه دیوار ها نقش بسته به رنگ کبود
کاش بی مهری نبود
کاش نقاب بر چهره ی انسان نبود
کاش این همه ای کاش نبود
در کوچه باد می وزد
تن مرده برگ های پاییزی همچو من
چه بی پروا رقص شبانه گذر را می طلبند
باران آرام آرام بر خشت دیوار فرسوده این عشق دستی می
کشد
و خاطرات خنده هایت را در ذهنم زنده می کند
شب است,یادت دل خسته ام را پر از بهانه ها می کند
و کلامم در دام دلتنگی ها بغض نا تمامی می شود
تصویر نگاهت مرا پر از غم دیدار می کند
در کوچه باد می وزد
تمام حادثه از چشم ترم بر ورق احساس می ریزد
و صدای تزویر غلط بودنت در گوشم زنگ می زند
باد چه با شکوه لحظه ها را باز می خواند
شیشه پنجره اتاقم همچو چشم هایم خیس است
در کوچه باد می وزد.
پاییز حکم حبس ابدیتی را به دستانم هدیه می دهد
که ان یاد تو در زندان قلب من است
تمام افکارم عطر تو گرفته است
و……….
زیباست,تمام غم هایم در دوری تو خلاصه شده است.
دلم درد می کند
انگار
خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی …