ایذه
به راه
mnv دزفول
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
اچ اس دانلود
و آدرس
hoshsiyah.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت
اصلا نمی دونست عشق چیه عاشق به کی می گن
تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید
هرکی که می ومد بهش می گفت من یکی رو دوست دارم
بهش می گفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و فیلم هاست
ادامه مطالب در ادامه مطلب
کامپیوترت رو روشن می کنی
چند لحظه صبر می کنی تا ویندوزش بیاد بالا
یه قلوب از شیشه دلسترت می خوری
ویندوز میاد بالا!
باز چند ثانیه دیگه صبر می کنی تا ویندوز کامل بیاد بالا
یه قلوب دیگه از شیشه دلسترت می خوری
کلیک می کنی روMy Computer
…..
یه سیگار روشن می کنی
می ری رو Drive F
یه پُک سنگین به سیگارت می زنی
می ری روMy Picture
زیر سیگاری رو می کشی جلو دستت
یه قلوب دیگه از شیشه دلسترت می خوری
با چشات دنبال یه فایل قدیمی می گردی
روش کلیک می کنی
نه ، این نبود!
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
رو یه فایل دیگه کلیک می کنی
کلی عکس باز می شه
آره، خودشه !
خاکستر سیگارت رو خالی میکنی تو زیر سیگاری
شروع می کنی عکس ها رو به ترتیب از بالا دیدن
یه لبخند شیرین پهنای صورتت رو می پوشونه بدون اینکه خودت متوجه بشی
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
عکس ها شوتت کردن به چند وقت پیش
خاطرات توذهنت نقش می گیرن
دوباره خاکستر سیگارت رو خالی می کنی تو زیر سیگاری
به یه عکس می رسی
لبات بسته می شن طوری که صورتت یه شکل جدی به خودش می گیره
چند ثانیه رو عکس مکث می کنی و با دقت نیگاش می کنی
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
به خودت می گی این عکس یه مشکلی داره
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
با وسواس خاصی به عکس نیگا می کنی
نه، این عکس حتما یه مشکل خیلی بزرگی داره
صورتت رو می بری جلوی مانیتور
نمی خوای قبول کنی جای یه نفر تو زندگیت خالیه
درست همونی که تو عکس خودش رو انداخته بود تو بغلت … !
با گرمای آتیش سیگار که داره دیگه یواش یواش پوست دستت رو می سوزونه
به خودت میای
فیلتر سیگارت رو می ندازی تو زیر سیگاری
کامپیوترت رو خاموش می کنی
خودت رو پرت می کنی رو تخت
چشات رو می بندی و آهسته زیرلب می گی:
ارزشش رو نداشت…
یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامهای بدین مضمون نوشته است:
میخواهم در آنچه اینجا میگویم صادق باشم.من ۲۵ سال دارم و بسیار زیبا ، با سلیقه و خوشاندام هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم.شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست ، اما حتی درآمد سالانه یک میلیون دلار در نیویورک هم به طبقه متوسط تعلق دارد چه برسد به ۵۰۰ هزار دلار.خواست من چندان زیاد نیست. هیچ کس درآنجا با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلاری وجود دارد؟آیا شما خودتان….
ازدواج کردهاید؟ سئوال من این است که چه کنم تا با اشخاص ثروتمندی مثل شما ازدواج کنم؟چند سئوال ساده دارم: 1- پاتوق جوانان مجرد کجاست ؟ 2- چه گروه سنی از مردان به کار من میآیند ؟ 3- چرا بیشتر زنان افراد ثروتمند ، از نظر ظاهری متوسطند ؟ 4- معیارهای شما برای انتخاب زن کدامند ؟
امضا ، خانم زیبا
و اما جواب مدیر شرکت مورگان :
نامه شما را با شوق فراوان خواندم. درنظر داشته باشید که دختران زیادی هستند که سئوالاتی مشابه شما دارند. اجازه دهید در مقام یک سرمایهگذار حرفهای موقعیت شما را تجزیه و تحلیل کنم :درآمد سالانه من بیش از ۵۰۰ هزار دلار است که با شرط شما همخوانی دارد ، اما خدا کند کسی فکر نکند که اکنون با جواب دادن به شما ، وقت خودم را تلف میکنم.از دید یک تاجر ، ازدواج با شما اشتباه است ، دلیل آن هم خیلی ساده است : آنچه شما در سر دارید مبادله منصفانه "زیبائی" با "پول" است. اما اشکال کار همینجاست : زیبائی شما رفتهرفته محو میشود اما پول من ، در حالت عادی بعید است بر باد رود. در حقیقت ، درآمد من سال به سال بالاتر خواهد رفت اما زیبائی شما نه. از نظر علم اقتصاد ، من یک "سرمایه رو به رشد" هستم اما شما یک "سرمایه رو به زوال".به زبان والاستریت ، هر تجارتی "موقعیتی" دارد. ازدواج با شما هم چنین موقعیتی خواهد داشت. اگر ارزش تجارت افت کند عاقلانه آن است که آن را نگاه نداشت و در اولین فرصت به دیگری واگذار کرد و این چنین است در مورد ازدواج با شما.هر آدمی با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلار نادان نیست ، ما فقط با امثال شما قرار میگذاریم اما ازدواج نه. به شما پیشنهاد میکنم که قید ازدواج با آدمهای ثروتمند را بزنید ، بجای آن ، شما خودتان میتوانید با داشتن درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلاری ، فرد ثروتمندی شوید. اینطور ، شانس شما بیشتر خواهد بود تا آن که یک پولدار احمق را پیدا کنید.امیدوارم این پاسخ کمکتان کند.
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!
در ساحل کنار جاده نشسته ای
هوای سرد ,
صدای باد
انتظار انتظار انتظار
دست می سوزد با سیگار !
به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
نه صدای که قشنگ تر از باد باشد
اسم این تنهایی است!!
نوشته بودی می آیی،
روزی در این نزدیكیها،
می آیی و غم را از چهره ام می زدایی،
می آیی و تا آخر دنیا ، با من می مانی،
نوشته بودی می آیی و می آید آن روز ، كه دیگر ترسی در دل نداری،
كه دیگر تمام وجودت را من ، پر كرده و گریزی از آن نداری،
نوشته بودی می آیی؛
و این تنها یك نوشته بود...
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،
اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است بخواند جـــــــــــــــــز
آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر...
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمی کند . . .
عشق من.........!
نبودنت را تاب می آورم
رفتنت را تحمل میکنم....
فراموش شدنم را باور میکنم....
اما...........
فراموش کردنت دیگر کار من نیست
باور کن
گندم بودن را دوست دارم
در همهمه باد ؛ پرکنده شدن را
برای روزی که شاید
زیر دندانهای تو له شوم
چرا درویم نمی کنی ؟
مرا کلاغ های سیاه تمام کردند ...
آی ابرهای آسمان آبی.....!
زمین خشک و پوچ و خالیست
چشمهایم را قرض بدهم می بارید.........
میخواهم بمیرم
میخواهم یک میلیارد بار بمیرم
و در جهانی برخیزم که همسایگان همدیگر را بشناسند
و مردم همه ی رنگ ها را دوست بدارند
میخواهم در جهانی برخیزم
که عشق به قیمت یک لبخند باشد
مردان نمیرند زنان نگریند و همه ی کودکان پدران خویش را بشناسند
عدالت باقی باشد که مردم در آن سیب های یکسان بخورند و یکسان بمیرند.....
میخواهم در جهانی برخیزم که: هیچ انسانی بیش از یک بار نمیرد...
به این میگن:
زن زندگی
زن روزهای سخت
ایــن قـافــله ی عمر عجب میگذرد ...
به چه میخندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟...
به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟
به چه میخندی تو؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟؟!!
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد...
به دل ساده من میخندی؟؟؟؟
خنده دار است
بخند...
"یادت هست مــــادر؟اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، كشتی؛تا یك لقمه بیشتر
بخورم یادت هست؟شدی خلبان، ملوان، لوكوموتیوران؛ میگفتی بخور تابزرگ بشی آقا
شیره بشی خانوم طلا بشی و من عادت كردم كه هر چیزی رابدون اینكه دوست
داشته
باشم قورت بدهم حتی بغض های نتركیده ام را."
شبها وقتی میخوای بخوابی ؛
می بیبنی کسی را نداری که الان بهت فکر کنه ....
اینجاست که می فهمی برخلاف شلوغیه دورت چقدر تنهایی
نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم!
نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.
نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.
نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.
نمی دانم من در حق عشقمان خیانت کردم یا او.
نمی دانم او قدر ندانست یا من.
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است, دل کندن آسان نیست.
نمی دانم خدا به ما "دل" داد تا از دنیا ببریم یا دنیا رو داد تا دل بکنیم
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
وای از آن نــیـــمــه شـــبــی کـــه بـــیـــدار شـــوم
تــــو را بـــخـــواهـــم و خــود را در آغـــوش
دیـــگـــری بـــیـــابم...
میخوام به سردی شبهام بخندم،میخوام به پوچی فردام بخندم،وقتی میبینمت با دیگرونی:تو اوج گریه هام میخوام بخندم،میخوام داد بزنم تنهای تنهام،میخوام وقتی میگم تنهام بخندم...
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را
نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
بعـضـی آدمـا...
خـودشـونـو بـه زور وارد زنـدگـی و دنـیـات مـیـکـنـن...!!!
تـا بـخـوای بـه خـودت بـجُـنـبـی،مـیـبـیـنـی شـده هـمـه دنـیـات
اونـوقـتِ کـه دیـگـه کـار از کـار گـذشـتـه
تـمـام عـاشـقـانـه هـات مـیـشـه اون...
درد داره...
وقـتـیکـه بـفـهـمـی
شـبـهـایـی کـه تـ ـو تـشـنـه آغـوشـش بـودی...
کـسـی دیـگـه آروم در آغـوشـش خـواب بـود !
روزهـایی کـه تـ ـــو بـی تـاب عـطـرِ تـنـش بـودی...
عـطـر تـن کـسـی دیـگـه رو بـو مـیـکـشـیـده !
روزهـا کـه تـ ـو فـقـط بـه فـکـر اون تـمـام خـیـابـان هـا را قـدم مـیـزدی...
اون جـای پـای کـسـی دیـگـه را دنـبـال مـیـکـرده !
و درد داره...
ایـنـکـه بـفـهـمـی...
دیـگـه جـایـی نـداری کـنـارش...چـون کـسـی دیـگـه جـاتـو بـراش پـر
کـرده...
من یك عذرخواهی به خودم بدهكارم...
برای اینكه غرورم را شكستم...
برای اینكه همیشه احساساتی بودم...
برای اینكه انسان بودم !!!
حالت های مختلف چشم دانشجویان
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
...
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
نه اسمش عشق است
نه علاقه نه حتی عادت
حماقت محض است
دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست
موافقی که باید بدجنس باشی تا عاشقت
باشن؟
خیانت کنی تا دیوونه ات باشن؟
دروغ بگی تا همیشه تو فکرت باشن؟
اگه ساده باشی اگه یک رنگ باشی اگه با وفا
باشی همیشه تنهایی؟
روز هـآیــَم رآ
خیــآبـآטּ هـآی ایـטּ شـَهر گرفتـﮧ انـد،
و شـَب هـآیـَم را خواب هـآے تــو
بیـولوژے هـَم نخوانـده بـآشے
میفـَهمے چـﮧ مرگـَم است !
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــ....ــــد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...
... حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند...
شاید اگر انسانیّــــــــــــت هم مارک دار بـــــــــــــود
خیلی از آدم ها به تن می کردند …
خیلی سخت بود …
با ” بُغض ” نوشتم , با ” خـــنده ” خواندی . . .
پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : وااااااااای... از دست تو !!!
پ: باشه... باشه... ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
لطفا به ادامه مطلب بروید
بیائیم نخندیم . . .
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند
به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
نخند
نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
سرما و گرما می کشند....
دلم می خواد وقتی پیر شدم ؛
دخترم یا پسرم ازم بپرسد عشقت کی بود ؟!
بتونم با دستم به اتاق اشاره کنم ؛ و بگم:
اونجا نشسته ...
عاشقِ تمـــامِ دوران کودکیـــمم
به جــزء اون قسمت که « آرزو کــردم بُـزرگـــــ بـشــم »
خدایا
آنقدر خرابم که هیچ مرهمی آرامم نمی کند !
مرا در آغوش خود بگیر
دلم آرامشِ خدایی می خواهد...
مرا در گورستان سگها دفن کنید...
تا دمی در کنار باوفایان باشم...!
حوصلـﮧ خواندטּ ندارمـ!
حوصلـﮧ نوشتـטּ همـ ندـآرمـ!
اینهمـﮧ دلتنگے نـﮧ بـــآ خوـآندטּ ڪمـ میشــود نـﮧ بـــآ نوشتـטּ
... دلمـ آغوشـِ گرمـ میخواهد.
حتما حتما حتما حتما تا انتها بخوانید
این شعـر توسـط یک نوجوان متبلا به سـرطان نوشته شده است. او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند.
این شعر را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند
در بیمارستان نیویورک نگاشته است و آنرا یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است.
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟
کمی آرام تر حرکت کنید
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
زمان کوتاه است
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
هنگامی که روز به پایان می رسد
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
در کله شما رژه روند؟
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
زمان کوتاه است.
موسیقی دیری نخواهد پائید
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
"فردا این کار را خواهیم کرد"
و آنچنان شتابان بوده اید
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
تا بحال آیا بدون تاثری
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
زمان کوتاه است.
موسیقی دیری نخواهد پایید.
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید..
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
کمی آرام گیرید
به موسیقی گوش بسپارید،
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد..
دوستان عزیز: این تقاضای دختری است که به خاطر سرطان بزودی جهان را بدرود خواهد گفت.
تنها 6 ماه دیگر از زندگی این دختر باقی مانده است و آخرین آرزوی او این است که
میخواهد به همه بگوید زندگی را تمام و کمال زندگی کنند، کاری که او نمی تواند بکند.
او هرگز نخواهد توانست در میهمانی پایان دبیرستان با دیگر دوستانش به رقص و پایکوبی بپردازد
و یا ازدواج کند و خانواده ای تشکیل دهد.
شایـــد روزی بفهمـــد بــه خــاطـــرش از چــه هـــا گـــذشتـــم
امـــا حـــال کـــه نمــی دانـــد
تنهـــا بــه دیگـــران مـــی گـــویـــد
او یــک احمـــق بـــود…!
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم…
تمام می شود…
بالاخره تمام می شود…!!!
گاهی باید احساس نکنی
تا احساست کنند
گاهی باید کسی باشی که نیستی
تا کسی که بودی باشی
گاهی باید چشمها را بست
تا تورا ببینند
گاهی باید خوابید
تا شاید بیدارت کنند
گاهی باید رفت،
تا بودنت احساس شود
دلـتنگیهایـم را
زیـر دوش حمّــام میبَـرم،
بُـغـضـم را
…
میـان شُـرشُـر آبِ داغ میتـرکـانـم،
تا همـه فـکـر کننـد
قرمـزیِ چشمـانـم
از دم کـردنِ حمّـام است!!!!!!